شاگرد انتقالی پارت ۵۱
بالا خره این مکالمه تموم شد از استرس نمی دونستم باد چیکار کنم دست پا چه شده بودم می دونستم با توجه به دروغ هایی که از باجی شنیده بودم احتمالش خیلی زیاد بود که فردا سر قرار میتسویا و بقیه رو نبینم پس می تونستم بگه یکجوری اگه فردا به جز باجی کس دیگه ای نیاد می تونم فرضیه ی خودم را صابت کنم اما بعدش چی؟ باید به همه بگم؟ یا از همه مخفی نگه دارم؟ باید از باجی بپرسم چرا اینکارو کرده؟ یا اصلا به روش نیارم؟ خیلی گیج شده بودم سرم درد می کرد پس رفتم که بخابم!!
فردا در مدرسه:
ویوووووو ا/ت:
به اطراف نگاه می کردم به نظرم هنوز باجی نیومده بود ولی میتسویا رو دیدم که اونطرف نشسته و داره با هاکای میگه و میخنده بالاخره تصمیمم رو گرفتم اگه امروز هم همونطور که پیش بینی کرده بودم پیش برت و فقط من و باجی بیایم سر قرار همه چیز رو بهش می گم! اره! همه چیز رو از می پرسم! با این فکر و خیال بودم که باجی وارد کلاس شد او به همه سلام کنان آمد و پیش من نشست رو به من سلام کرد
باجی: سلام خوبی؟ ببخش که دیر وقت مزاحمت شدم!
ا/ت: اشکال نداره!
نمی خواستم مکالمه رو زیاد کش بدم پس داستان رو تموم کردم خوشبختانه همان لحظه معلم وارد کلاس شد و همه پا شدیم.
بعد از سپری کردن دو زنگ کسل کننده با معلم ریاضی و انشا!
فردا در مدرسه:
ویوووووو ا/ت:
به اطراف نگاه می کردم به نظرم هنوز باجی نیومده بود ولی میتسویا رو دیدم که اونطرف نشسته و داره با هاکای میگه و میخنده بالاخره تصمیمم رو گرفتم اگه امروز هم همونطور که پیش بینی کرده بودم پیش برت و فقط من و باجی بیایم سر قرار همه چیز رو بهش می گم! اره! همه چیز رو از می پرسم! با این فکر و خیال بودم که باجی وارد کلاس شد او به همه سلام کنان آمد و پیش من نشست رو به من سلام کرد
باجی: سلام خوبی؟ ببخش که دیر وقت مزاحمت شدم!
ا/ت: اشکال نداره!
نمی خواستم مکالمه رو زیاد کش بدم پس داستان رو تموم کردم خوشبختانه همان لحظه معلم وارد کلاس شد و همه پا شدیم.
بعد از سپری کردن دو زنگ کسل کننده با معلم ریاضی و انشا!
- ۱.۲k
- ۲۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط